جدول جو
جدول جو

معنی دمال هکردن - جستجوی لغت در جدول جو

دمال هکردن
تعقیب کردن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ کَ دَ)
تنقیه کردن. شستشوی روده ها. رجوع به اماله شود
لغت نامه دهخدا
(دَرْ سِ لَ اَ کَ دَ)
درهم مالیدن چیزهایی از قبیل پارچه و لباس و کاغذ و دستمال و غیره. پرچین و چروک ساختن پارچه یا کاغذ و نظایر اینها. مچاله کردن. در هم فشردن و به هم مالیدن و ناصاف کردن کاغذ و لباس و پارچه و امثال اینها
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ)
در دوال آوردن. در کمند آوردن. در حلقۀ کمند افکندن. کمندپیچ کردن:
بپیچید گیو سرافراز یال
کمند اندر افکند و کردش دوال.
فردوسی.
به ران اندر آورد و کردش دوال
عقابی شده رخش با پر و بال.
فردوسی.
، تسمه بستن. بند بستن. اشراج: تشریج، دوال کردن در گوشۀ جامه دان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از چماله کردن
تصویر چماله کردن
در هم مالیدن چیزهایی از قبیل پارچه، لباس، کاغذ و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
کسی را بر روی زمین خواباندن به قصد زدن و تنبیه کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
منت گذاشتن، سرزنش کردن، نصیحت کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
کوله باری را به دو بند ترکه ای بستن
فرهنگ گویش مازندرانی
بچه ی نامشروع به دنیا آوردن
فرهنگ گویش مازندرانی
باد کردن، ورم کردن، شرجی شدن هوا
فرهنگ گویش مازندرانی